تقلای سنای آمریکا برای جلوگیری از بازداشت مقامات تل آویو حمله بی‌سابقه از خاک عراق به تل‌آویو (۱۴ اردیبهشت ۱۴۰۳) وزیر کشور: آماده برگزاری انتخابات تمام الکترونیکی هستیم حمله پهپادی مقاومت اسلامی بحرین به رژیم صهیونیستی مهلت ثبت نام آزمون استخدامی دستگاه‌های اجرایی خراسان رضوی تمدید شد+جزئیات میرباقری: تلاش می‌کنیم «سلمان فارسی» را در ۱۴۰۵ به پخش برسانیم آغاز بهره‌برداری از ۲۹۵۰ طرح جهاد سازندگی در خراسان رضوی آمادگی برای ساماندهی ۵۸۰۰ گروه جهادی در خراسان رضوی | دستگاه‌های اجرایی با گروه‌های جهادی متصل می‌شوند ۳۴ هزار شهید و تخریب ۹۵ درصد تأسیسات در دویست‌ونهمین روز جنگ غزه دعوت استاندار خراسان رضوی از گروه‌های جهادی برای مشارکت بیشتر در طرح تحول روستایی جزئیاتی از توافق پیشنهادی آتش‌بس میان جنبش حماس و رژیم صهیونیستی درخواست روسیه برای تحقیق درباره گور‌های دسته‌جمعی غزه غرب به اوکراین برای حمله به روسیه چراغ سبز نشان داد ایران ۷ شخص و ۵ نهاد آمریکایی را تحریم کرد آغاز تبلیغات مرحله دوم انتخابات مجلس دوازدهم ​​​​​​​لتونی: اوکراین مجوز غرب برای حمله به خاک روسیه را دریافت کرده است هاآرتص: جوانان اسرائیلی در حال ترک اسرائیل هستند ترور یک فرمانده مقاومت به دست تشکیلات خودگردان + عکس حملات رژیم صهیونیستی به جنوب لبنان (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳) حمله پهپادی مقاومت عراق به بندر ایلات در فلسطین اشغالی (۱۳ اردیبهشت ۱۴۰۳)
سرخط خبرها

من و بابک و آریو

  • کد خبر: ۲۲۲۴۸۹
  • ۲۹ فروردين ۱۴۰۳ - ۱۶:۲۲
من و بابک و آریو
چند روز است از عملیات وعده صادقمان می‌گذرد و من حس غرور و افتخار می‌کنم. سپاه و ارتش برادرند و قطعا این افتخار حال امرای ارتش را هم خوش کرده است.

من سرباز ارتش بودم، نیروی دریایی اش، خیلی دیر خدمت رفتم، هی لفتش دادم که دری به تخته بخورد که یا معاف شوم یا بخرم که نه دری بود و نه تخته‌ای فلذا در حالی که دخترم سه سالش بود عازم خدمت شدم. دروغ چرا روز‌های سخت و تلخی بود روز‌هایی پر از محرومیت و محدودیت آن هم فقط به دلیل اهمال کاری و تسویف خودم.

یکی از چیز‌هایی که شارژم می‌کرد و وسط سختی‌ها و بی خوابی‌ها و فشار‌های مهم جسمی و روحی تسکینم می‌داد این عبارت دو کلمه‌ای بود، ارتش ایران. این نام آن قدر شعف به جانم می‌ریخت آن قدر کیفورم می‌کرد که همه آن سختی‌ها را می‌شست و می‌برد. صبح‌ها وقتی مراسم صبحگاه را برگزار می‌کردیم، پرچم آرام آرام با نوازش نسیم بالا می‌رفت و ما خبردار و شق و رق دست چسبیده بیخ گوش سرود ملی را می‌خواندیم و بی پلک زدن چشم می‌دوختیم به اوج گرفتنش لذتش با کمتر لذتی در زندگی ام قابل توصیف است. 

شب‌ها در اوج خستگی و کوفتگی و درست چند پلک قبل از بی هوش شدن زل می‌زدم به کفی تخت بالایی که سقف تخت من بود و همان طور که یادگاری‌های دوره قبلی‌ها را نگاه می‌کردم به این فکر می‌کردم من هم سربازی از ارتش ایرانم. به این فکر می‌کردم که روز قیامت رعناجوانی گرده دریده و دست و پا قطع دست بر شانه ام می‌گذارد و می‌گوید چطوری سرباز و من می‌پرسم شما و او می‌گوید، مثلا من آریو ام یا بابکم یا سیامکم یا شهرام.

سربازی از ارتش ایران در جنگ چالدران یا جنگ ممسنی یا جنگ با عثمانی و روم و روس و افغان. من سرباز بودم و فدای وطن شدم تو برای ایران چه کردی و من سر پایین خواهم انداخت که هیچ. سرباز بودم و غر زدم و گله کردم و ناراضی بودم. تقویم را ورق می‌زدم برای انتخاب مناسبتی و پدیده‌ای برای نوشتن که دیدم روز ارتش است.

 چند روز است از عملیات وعده صادقمان می‌گذرد و من حس غرور و افتخار می‌کنم. سپاه و ارتش برادرند و قطعا این افتخار حال امرای ارتش را هم خوش کرده است. روز ارتش را به همه سربازها، همه راننده ها، همه امرا و فرماندهان و یگان‌های آشکار و پنهان ارتش تبریک می‌گویم و باافتخار عرض می‌کنم که یازده ماه و بیست و یک روز هم لباس شما بوده ام.

گزارش خطا
ارسال نظرات
دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تائید توسط شهرآرانیوز در سایت منتشر خواهد شد.
نظراتی که حاوی توهین و افترا باشد منتشر نخواهد شد.
پربازدید
{*Start Google Analytics Code*} <-- End Google Analytics Code -->